می گویند یک روز زنی که شغلش ماست فروشی بود، ظرف ماستش را رو سرش گذاشته بود و برای فروختن به شهر می برد. در راه با خودش فکر کرد که «ماست را می فروشم و از قیمت آن چند تا تخم مرغ می‌خرم. تخم مرغ ها را زیر مرغ همسایه می‌گذارم تا جوجه بشود. […]

ادامه مطلب